آبشار شاهاندشت


ارتفاع: ۵۱ متر
نشانی: روستای شاهاندشت، کیلومتر ۹۶ جاده هراز، ۶۵ کیلومتری شهر آمل، استان مازندران


آبشار شاهاندشت بزرگ ترین آبشار استان مازندران است که در فهرست آثار طبیعی کشور به ثبت رسیده است. در بالای آبشار شاهاندشت قلعه ملک بهمن که به قلعه ملکه قلاع یا ملک بهمن مشهور است و نام تاریخی آن قلعه فرشته بوده است، واقع شده و از عظیم ترین قلاع کوهستانی البرز ایران است که از سنگ و نوعی ساروج که مخلوطی از شیر و تخم مرغ و نوعی خاک است ساخته شده و استحکام زیادی دارد که قدمت آن به سه هزار سال پیش می رسد.

مسیر رسیدن به قلعه و آبشار گذر از پل روستای وانا، جاده روستای شاهاندشت، پارکینگ شاهاندشت، گذر از روستای شاهاندشت و حدود ۱۵ دقیقه پیاده روی است.


ارتفاع: ۱۲ متر
نشانی: ارتفاع ۵۱۰۰ متری از جبهه جنوبی کوه دماوند استان مازندران ارتفاع این آبشار بین ۷ تا ۱۲ متر اعلام شده و به جز در مدت کوتاهی
از تابستان که باریکه آبی از کنار آن جاری می شود، در سایر زمان ها یخ زده است و به همین دلیل به آبشار یخی معروف شده است. علت تشکیل این یخ ها نیز ناشی از ذوب برف های گودال بالای آن است که در گرمای تابستان، باریکه آبی را به وجود می آورد و از کنار آبشار یخی عبور می کند.این آب مدت کوتاهی دوام می آورد و بلافاصله منجمد می شود. این آبشار یکی از آبشارهای عجیب و منحصربه فرد جهان است. برخی از آبشارهای دیگر ایران نیز در فصل زمستان یخ می زنند که به خاطر سهولت دسترسی به آنها تبدیل به جاذبه ای برای گردشگران و یخ نوردان می شوند.

جآی خآلیِ تُو رآ بآ عَروسَکی پُر کَردِه اَم
هَمآنَند تُوست
مَرا دوست نَدآرَد
دِلَش بَرآیَم تَنگ نِمی شَوَد
اِحسآس نَدارَد
اَمآ هَرچِه هَست، دِلَم را نِمی شِکَنَد.

نانوشته هایم بسیارند
مثل بی قراری هایـم
من سکــوتم را فریـاد می کِشــم
آخر، این آشوب درونم مرا می کُشد.

شاید روزی برسد که پشیمان شوی
از ترک کردن من و فراموش کردن خاطراتم
اگر اینچنین شد باز به سوی من برگرد
چون من هیچ گاه فراموشت نمیکنم
همیشه جایت کنارم خالی ست.

هی رفیق
زیادى خوبى نکن
انسان است، فراموشکار است
از تنهایى اش که در بیاید تنهایى ات را دور میزند
پشت مى کند به تو، به گذشته اش
حتی روزى میرسد که به تو میگوید: شما.

بعد از تو
خیلی سخت خوابم می برد …
مثل دیشب
امشب
که هرچه تمرکز می کنم صدایت یادم بیاید
نمی شود …
و
آرزو می کنم
کاش بودی
فقط
اندازه ی یک ” شب بخیر ” کوتاه الکی !
کاش بودی …

شاید بگذرم از تو

اما حساب لبهایت از تمام تو جداست

الکی ست مگر

من از آن لبها دوستت دارم شنیده ام

حالا که می روی
چشمانم را بگیر
فردای رفتنت دیدن
ندارد

 

چــرا مــرا بـه شهــربآزی آوردی ؟ مــن اصـلآ بازی کــردن بـلد نیســتم ...

بــآخــتن کــه بــه رخ کــشیــدن ندارد ! خـــدایـــآ بــه مــن نخــــند !!!

شــک نکــــن ...!


"آینــــده ای " خواهـــم ساخت که , "گذشتــــه ام " جلویــــش زانــو بزنــــد ...!

قـــرار نیـــســــت مــــن هــــم دلِ کس دیـــگری را بســــوزانم ...!

برعـــــکــــس کســــی را که وارد زندگیــــم میشــــود , آنـــقـــدر

خوشبخت می کنــــم کـــــه , به هـــر روزی که جــای " او "

نیـستـی به خودت "لعنـــت " بفـــرستـی