گلبوسه...


اگر هُـــــــــرم نفسهــــــــایت

به داغــــســــــتان لبهــــــــایم

گل تبـــــخــــــال بنشــــاند؛

من این تبخــــال شـــــیرین را

که تنهــــــــا یادگار توست...

به دنیــــــایی نمـــــــی بخشم!


این روزها،

دلم اصرار دارد

فریاد بزند

اما...

من جلوی دهانش را می گیرم،

وقتی می دانم کسی تمایلی به شنیدن صدایش ندارد!

این روزها من ...

خدای سکوت شده ام

خفقان گرفته ام تا آرامش اهالی دنیا،

خط خطی نشود!

سکوتی می کنم به بلندی فریاد ...

فریادی که فقط و فقط خدا آگاه باشد

از راز دلم

از این روزهای تنهایی و دوری و ...!

حسرت ، که در این هجــــــــــوم تاریکی

صدای دل هم به جایی نمی رسد!


به خود احترام می گذارم...

یک چای داغ می ریزم،

داخل زیباترین بشقاب خانه یک دانه شیرینی می گذارم،

همراه یک آهنگ دلنشین به خود می گویم:

" بفـــــــــرمایید! چایتان سرد نشود! "

و از تمـــــــــــــــام تنهــــــــاییم لذت می برم!

"فقط برو..."
ماندن همیشه خوب نیست؛رفتن هم همیشه بد نیست!
گاهی رفتن بهتر است،
گاهی باید رفت،
اگر نروی هر آنچه ماندنیست خواهد رفت.
اگر بروی،شاید با دل پر بروی و اگر بمانی،با دست خالی خواهی ماند.
گاهی باید رفت و بعضی چیزها را که بردنی نیست،با خود برد،
مثل یاد،مثل خاطره،مثل غرور
وآنچه ماندنی ست را جا گذاشت،
 مثل یاد،مثل خاطره،مثل لبخند
رفتنت ماندنی می شود،وقتی که باید بروی،بروی!
وماندنت رفتنی می شود وقتی که نباید بمانی،بمانی!
برو و بگذار چیزی از تو بماند که نبودنت را گرانبها کند.
برو و نگذار ماندنت باری بشود بر دوشِ دل کسی که شکستن غرورت برایش از شکستن سکوت آسانتر باشد!
عشقت را بردار و برو،
خوب برو،
زیبا برو،
شاد برو،
شاد از این باش که اگر ترا او نشناخت،عشق شناخت!!!
برو،فقط برو....!!!

من دیـــوانه ی آن لـــحظه ای هستــم که تو دلتنگم شوی...
و محکم در آغوشم بگیــری ...
و شیطنت وار ببوسیم ...
و من نگذارم...

عشق من ...

بوسه با لـــجبازی، بیشتر می چسبـــد!!!

واسه بدی هاتم دلم تنگه

دلتنگ خون سردیت هنوز هستم

هرچی که میگفتی نمیشندم رو تلخیات چشمامو میبستم

یادش بخیر هربار تو میرفتی من بر میگشتم طبق عادت هام

وقتی که خوب دنیامو میدیدم حس میکردم هستی ولی تنهام


برای مشاهده ادامه مطلب این پست اینجا را کلیک کنید

درد مـــــن چشمـــــانـــی بــــود کــه بــه مــن اشکــ !

هدیـــه میــــداد و بــه دیگــــران چشمــــــــکــ ـ ـ ـــ !‬

وقتی تنها باشی از تعطیل بودن هیچ روزی ذوق نمیکنی!

همیشه تو تعطیلات تنهایی آدم چند برابر میشه...

میگویند کلمات میتوانند سخت ترین

لحظه ها رو توصیف کنند

اما شکستن قلب هرگز قابل توصیف نیست

آنچه میخواهیم, نیستیم و آنچه هستیم, نمیخواهیم

آنچه دوست داریم, نداریم و آنچه داریم ,دوست نداریم

وعجیب است که هنوز به زندگی امیدواریم!

مــــــــــــــــــا،

نسلـــــــــــی هستیم کــــــــه،

بهتـــــــــریـن و مهمتریــــــن  حـــــــــــــرفهـــــــــــــای

زندگـــــــــــــــمان را نگــــــــــفتیــــــم....

تایـــــــــــــــــــــپ کــــــــردیــــــــــــــــم!!!!!!!!!

 

 

همــــیشـه دقــیقآ وقـــــتی پـُر از حـــرفی

وقتـــی بغــــض میکـــُنی

وقتـــی دآغونــــی

وقــــتی دلــِت شکــــستـه

دقیقــــا همیـــن وقـــــتآ

انقــــدر حــرف دآری کـــه فقــط میتونــی بگــی :

"بیخـــیال" :(

دلم لحظه ای را می خواهد !

که تو باشی ...

همین کنار نزدیک به من

درست روبروی چشم هایم

همنفس نفسهایم

خیره شوم به لبهایت

دست بکشم به تک تک اعضای صورتت

بعد چشمهایم را ببندم و ...

" ببوسمت "

آن لحظه دنیای من تمام می شود .

" به خدا که واقعاً تمام می شود "

نفس نمیکشد هوا

قدم نمیزند زمین

سکوت میکند غزل

بدون تو یعنی همین...

روزی می رسد که دوباره از کنار هم عبور می کنیم...

و آن روز ...

تــــــــــو فقــــــــطـ یـــــــــک...

غریبه آشنایی...

 

میگی دوستم نداری و میخوای بری

باشد حرفی نیست...

من که دوست دارم نمیزارم بری...

یــــه زمـــــــــانی ؛

من و تو میشدیم مــــــــا ...

حالا؛ تو و او میشین شمـــــــــا...

مـــن هم به سلامت...!!!

ساکت باش!

جمله ایست که معلم میگوید تا آرام شوی!

ولی نمیداند آرامش تو در سکوت نیست...

ونمیداند به هنگام سکوت چه غوغایی در

تو به وجود میاید...

سکوت کن!

 

سکوت کن تا آرام به نظر بیای و ندانند

درونت را! سکوت کن!فقط سکوت...!

دفترش را بگشا ای نسیم! میخواهم بدانم جاییگاهم برایش چیست؟!

چقدر دردناک!

همه ی ستاره های وجودم در صفحه های آسمان دفترش حرف خط خورده ای

تار است! پاک کن بی احساسیش مرا از مشق های شب آسمان دفترش پاک میکند

و اگر پاک نشوم خط میزند!

ازنظرش...ازبرایش تمام شده ام!

غروب میکنم بی صدا...

تا صدای سکوت غروب کردنم آزارش ندهد!

بی صدا...باسکوت...!

دلم خوش بود که دل داده ام به دلدارها...

تو نگو دل زده ام به دریای بی خیال ها...

و بارفتنش دلم خوش شد به اینکه چشم باران دارم

به خشکسال ها...!

به همه چیز خیره میمانی!

به باران بی ابر... به نور بی خورشید وبه برگ سبزی

که به سان برگ زرد می افتد...

وهمچون گلبرگ شقایقی سرخ که پژمیمیرد..میمیری...

ولی زندگی زیباست وتا شقایق هست زندگی باید کرد...

ویا بهتراست بگویم تا برگ وشقایق و دشت و صحرا هست زندگی را با آن ها در آن ها

باید جست...!

 

باید زمین گذاشت قلم هایی را که زندگی را مرگ مینویسد!

 

دیگر سلاح سرد شعرهای فصیح عاشقی کارساز نیست!

 

اینجا با این دل های سخت حتی از انفجار ماه هم تعجب نباید کرد!

 

تقصیر عشق بود همه چیز!

 

باید به بی گناهی دل اعتراف کرد!

 

توجه خاصي كه امروزه جامعه شناسان و متفكران اجتماعي به سنت هاي اجتماعي و فرهنگ عامه مردم دارند از نظر فلسفي در خور توجه مي باشد . در اين گزارش از مراحل پيچيده و انواع رايج آئين هاي ازدواج در استان كهگيلويه وبويراحمد توضيح داده مي شود . زناشويي در ايلات قديم استان و در زمان حال دو جنبه داشت ( مي توان گذشته را به قبل از دهه پنجاه شمسي كه رژيم خانخاني بر اين منطقه حاكم بود منظور نمود ) زناشويي هاي مصلحتي ايلي ( سياسي ) و ازدواج هاي عادي در زناشويي هاي سياسي منشاء ازدواج بر اساس دسته بندي منطقه اي وايلي و جلب وابستگي هاي اين ايل به آن ايل و با اين خان به آن خان بود . اصولاً اين ازدواج ها با توجه به نياز دوستي و پيوندهاي قومي براي قدرت و نفوذ بيشتر صورت مي گرفت . وانگهي چون اساس اين نوع زناشويي ها كه بر سياست ومصلحت ايلي استوار بود ، چنين مصلحتي پس از مدتي خود دچار بروز اختلاف هاي جزئي و كلي در ايل مي شد .

برای مشاهده ادامه مطلب این پست اینجا را کلیک کنید

استان كهگيلويه وبويراحمد به عنوان بخشي از سرزمين ايران ، تاريخ پرفراز و نشيبي را پشت سر گذاشته تا به شكل امروزي خود رسيده است . با تتبع به آثار مكتوب تاريخي مي توان باور داشت كه در هنگام شكل گيري سلسله هاي پادشاهي قبل و بعد از اسلام ، لرها به عنوان گروهي از پاسيان قديم در به قدرت رسيدن آنان نقش عمده اي داشته اند .

 

 

برای مشاهده ادامه مطلب این پست اینجا را کلیک کنید

مشخصات جغرافیایی:

استان کهگیلویه و بویراحمد در جنوب غربی ایران ،بین ۳۰درجه و ۹دقیقه تا ۳۱درجه و۳۲ دقیقه شمالی و ۴۹ درجه و۵۷ دقیقه تا ۵۰درجه و۴۲ دقیقه شرقی قرار گرفته است. این استان از -شمال با استان چهار محال و بختیاری ،از جنوب با استانهای فارس و بوشهر،از شرق با استانهای اصفهان و فارس و از غرب با استان خوزستان همسایه است.

قله دنا با ۴۴۰۹ متر ارتفاع از سطح دریا بلند ترین ناحیه و دشت لیشتر با ۵۰۰ متر ارتفاع از سطح دریا پست ترین ناحیه این استان می باشند.این استان به لحاظ آب و هوا به دو قسمت سردسیر و گرمسیری تقسیم می شود.

تقسیمات کشوری:

مرکز استان شهر یاسوج است.این استان دارای ۵ شهرستان به قرار زیر است:

۱ـشهرستان بویراحمد با مرکزیت شهر یاسوج.

۲ـشهرستان کهگیلویه با مرکزیت شهر دهدشت.

۳ـشهرستان دنا با مرکزیت شهر سی سخت.

۴ـشهرستان گچساران با مرکزیت شهر دوگنبدان.

۵ـشهرستان بهمئی با مرکزیت لیکک.

 

 

برای مشاهده ادامه مطلب این پست اینجا را کلیک کنید

استان کهگيلويه و بويراحمد از نظر موقعيت جغرافيايي در جنوب غربي ايران واقع شده و از شمال به استان چهار محال بختياري ، از جنوب استانهاي فارس و بوشهر و از شرق به استانهاي اصفهان و فارس و از مغرب با استان خوزستان همسايه است.

اين استان با مرکزيت ياسوج ، داراي پنج شهرستان بويراحمد ، کهگيلويه ، دنا ، گچساران و بهمئي مي باشد و حدود 16249 کيلومتر مربع سرزميني مرتفع و کوهستاني است. اين استان از لحاظ جغرافيايي به دو ناحيه سردسيري و گرمسيري تقسيم مي گردد که به همين دليل استان به عنوان سرزمين چهار فصل معرفي شده است.

برای مشاهده ادامه مطلب این پست اینجا را کلیک کنید

آشناهای غریب همیشه زیادند

آشناهایی که میایند و میروند

آشناهایی که برای ما آشنایند

ولی ما برای آنها...

نمیدانم واقعا چرا و چگونه میشود

که همه روزی

آشنای غریب میشوند

یکی هست ولی نیست

یکی نیست ولی هست

یکی میگوید هستم ولی نیست

یکی میگوید نیستم ولی هست

و در پایان همه بودنها و نبودنها

تازه متوجه میشوی

که:
یکی بود هیشکی نبود

این است دردی که درمانش را نمیدانند

و ما هم نمیدانیم

که آن یکی که هست کیست

و آن هیچکس کجاست

کاش میشد یافت

کاش میشد شکستنی نبود

کاش میشد زیر بار این همه بودن و نبودن

خرد نشد.....

خدایا!

دستانی را در دستانم قرار بده

که پاهایش با دیگری پیش نرود...

لعنت به من كه ساده دل بريدم....لعنت به من كه دردتو نديدم

لعنت به من كه پاي تو نموندم....لعنت به من كه قلبتو شكوندم

روياي تو شده جدايي از من....همنفسم بيا بمون پيش من

خودت ميدوني كه سهم ما نيست....جدايی و بريدن و شكستن

چشماي من پر از اشك شب و روز....حق ميدم بهت تو اتيش عشق من نسوز

برو با کسی كه تو روياهاته....ولي بدون قلب منم باهاته

روياي تو كابوس شب هاي من....دليل خنده هات حرف دل من

ميخواي بري ،برو كنار اون كه....حرفاش دروغه گل تنهاي من

باز هم که رفتی و تنهایی من سر به فلک کشیده است
باز هم که نیستی و اشکهایم سیل مانند مرا به زیر کشیده است
باز هم که سوختی و باز برای شمع شدن پشیمان شده ام
باز هم که یادت امانم را بریده است
باز هم که غصه دارم در قلب تاریکم از نبود تو
باز هم که نمیشنوم صدای دلنشینت را در خانه سوت و کورم
باز هم که گم شدی در خاطره ها وچشمم از دیدن عکس تو سیر نمیشود
سالهاست که رفتی ولی هر روز اینها را تکرار میکنم
شاید بشنوی ،بفهمی،احساس کنی
در واقعیت نه ولی انتظار امدنت در خوابم را که میتوانم داشته باشم
باز هم که بغض و بعد ..............مثل همیشه

بی تو یه وقتا دل من میگیره از زمونه

تو نیستی اشکام میریزه آروم به روی گونه

بعد منو سادگی هام کی پیش تو میمونه

بچه نشو من هنوزم عاشقتم دیوونه :-(

تو روزگاری که دلم از بی کسی جدا نیست

غربت و تنهایی من از عاشقی جدا نیست

تنها شدم توقعی از یار بی وفا نیست

تنها شدن که معنی اش آغاز مشکلا نیست!!

روزگاري عاشقم بود دگر نيست كه نيست

يادي از من در دلش اكنون دگر نيست كه نيست

عشق پاكي بود و يك دنيا صفا در بين ما

اما اكنون اثري از آن همه روزهاي خوب نيست كه نيست

در كنار من تو بودي و فقط عشق تو بود

اما افسوس اثري از تو دگر نيست كه نيست

دست گرمي بود و يك دنيا صفا در دست تو

حلقه اي در دست من بود دگر نيست كه نيست

روزي مي آيد كه برگردي پشيمان نازنين

اما افسوس اثري از من مگر در زير خاك نيست كه نيست

هــر قدر هـــــم کـــه محکــــم باشــــی


یـــک نقطـــــه


یـــک لبخنـــــد


یـــک نگــــــــاه


یـک عطر آشنـا


یــک صــــــــدا


یــک یـــــــــــاد


از درون داغونـــت می کــــند


هــر قدر هـــــم کـــه محکــــم باشــــی…!

من یاد گرفته ام


وقتی بغض می کنم


وقتی اشک می ریزم


وقتی میشکنم


منتظر هیچ دستــــــــــی نباشم


وقتی از درد زخم هایم به خودم می پیچم


مرهمی باشم بر جراحتــــــــــم

 

گـاهـی دلِـت مـیـخـواد هـمـهبـغـضـات

از تــو نـگـاهِـت خـونـده بـشـه کـه جـسـارتگـفـتـن کـلـمـه هـا رو نـداری…

امـا یـه نـگـاه گُـنـگتـحـویـلمـیـگـیـری

و یـه جـمـلـه مِـثـلـه:چـیـزی شـده ؟!

اونـجـاسـت کـه بـُغـضـتـوبـا یـه لـیـوان سـکـوتـتسـر مـیـکـشـی

و بـا لـبـخـنـدمـیـگـی :

نــههـیـچـیــ…!
باتو دوست دارم ما شویم... 

فقط باتو دوست دارم لذت دنیارو بچشم...

فقط باتو درزیر باران خواهم ماند...

فقط باتوبه عشق بله خواهم گفت...

فقط باتوزندگی را زیبا خواهم دید...

فقط باتوچشمانم بدون اشک خواهد شد...

خدایا..

بشنو سکوت دل وسردی زندگیم را...