تنهایی...

نانوشته هایم بسیارند
مثل بی قراری هایـم
من سکــوتم را فریـاد می کِشــم
آخر، این آشوب درونم مرا می کُشد.

هی رفیق
زیادى خوبى نکن
انسان است، فراموشکار است
از تنهایى اش که در بیاید تنهایى ات را دور میزند
پشت مى کند به تو، به گذشته اش
حتی روزى میرسد که به تو میگوید: شما.

شاید بگذرم از تو

اما حساب لبهایت از تمام تو جداست

الکی ست مگر

من از آن لبها دوستت دارم شنیده ام

 

چــرا مــرا بـه شهــربآزی آوردی ؟ مــن اصـلآ بازی کــردن بـلد نیســتم ...

بــآخــتن کــه بــه رخ کــشیــدن ندارد ! خـــدایـــآ بــه مــن نخــــند !!!

شــک نکــــن ...!


"آینــــده ای " خواهـــم ساخت که , "گذشتــــه ام " جلویــــش زانــو بزنــــد ...!

قـــرار نیـــســــت مــــن هــــم دلِ کس دیـــگری را بســــوزانم ...!

برعـــــکــــس کســــی را که وارد زندگیــــم میشــــود , آنـــقـــدر

خوشبخت می کنــــم کـــــه , به هـــر روزی که جــای " او "

نیـستـی به خودت "لعنـــت " بفـــرستـی

نقـش یـــک درخــت خشک را

در زنـدگی بازی میکـنم !

نمیـدانم که بایـد چشم انتظار بهار باشم

یا هیزم شکن پـیــر!

تنها که باشیــ …

خوردن قطرات باران به شیشهـ …

بی قرارت می کند…

بارش آرام برفــ …

بی قرارت می کند…

برگ ریزانــ …

بی قرارت می کند…

وزش نسیم بهاریــ …

بی قرارت می کند…

تنها که باشیــ …

تمام هواهای دو نفرهـ

بی قرارت می کند…


 

دیدید...!!!

نوشته‌هایی هستند که خواندنشان سنگین است
حالت را عوض می کنند. ضربان قلبت را بالا میبرند

و پُراند از غم ِشیرین...

دوست داری مرورشان کنی
و بعد هم یادداشتی پایش بنویسی .

اما بعضی نوشته‌ها سنگین‌تر‌اند...

نمیتوانی بیش از یکباربخوانیشان.

خط به خط که پایین میروی کلماتش ...

آوار میشوند بر سرت...

بر شانه‌هایت سنگینی می کنند "

بس که درد دارند بس كه تو را نوشته‌اند.

در پایان حرفهایم...

دلم پُر بودنی میامو اینجا خالیش میکنم...

بعضیا میگن نوشته هام غمگینن..
ببخشین اگه نوشته هام درد دارن...
میدونم ...

بعضی از نوشته ها" انگار تو را نوشته‌اند...

٠•●♥ ƹ̵̡ӝ̵̨̄ʒ ♥●•٠٠•●♥ ƹ̵̡ӝ̵̨̄ʒ ♥●•٠

واقعي بوديم ، باورمان نكردند ،

مجازي شديم ، فيلترمان كردند !

و چه دنيايي ساخته‌اند براي ما نسل سوخته ...


برای مشاهده ادامه مطلب این پست اینجا را کلیک کنید


(عزیز دل من) مهربانم!

 امشب با چشم هایت حرف دارم...

امشب حرف های دلم را سطر به سطر برایت میخوانم...

مهربانم ، نمیدانم تو را به اندازه نفسم دوست دارم!

یا نفسم را به اندازه تو؟

 فقط میدانم زندگیم تکرار دوست داشتن توست!

    و قلب من !!!

 جايگاه رفيقي است که شقايقها حسرت آن را مي خورند.

وقتیکه کسی را واقعا دوست داری !

یک دوست داشتن واقعی!

بدون دروغ بدون غرور، بدون ریا!!!

می تـــــــوانی!!!

با او خود خودت باشی!

می توانی دردهایت را هر چقدر ناچیز...

 بی خجالت با او در میان بگذاری!

وقتیکه کسی را با تمام وجودت دوست بداری...

آغوشش سایگاه آرامی خواهد بود...

تا خستگی ات را با او به فراموشی بسپاری.

هر وقت دوست داری در آغوشش بگیری...

 بی هر مناسبتی بوسه بارانش کنی!

شانه هایش رابا بی سروسامانی ات سهیم کنی...

اشکهایت رابانوک انگشتانش محو...!

عزیزترینم...مهربانم !

مي خواهم براي تو كه بهتريني...

 بهترين دوستي باشم كه تاكنون داشته اي.

مي خواهم گوش جان به سخنانت بسپارم..؛

حتي اگردرمشكلات خود غرق شده باشم،

مي خواهم رفيق و یارت باشم،

خواه توانش را داشته باشم، یاخواه نداشته باشم؟

مي خواهم به گونه اي با تو رفتار كنم كه گويي اولين روز تولد توست.

نه آن روز خاص!

تمام روزهاي سال به حرفهايت گوش خواهم داد.

در كنارت مي مانم.همیشه از دور مراقبت خواهم بود.

در مبارزه با زندگي ،

 برايت دعا مي كنم...

مي خواهم برايت بهترين مونس و همدمی باشم!

که تا کنون داشته ای...

امروز، فردا و فرداهاي ديگرتا آخرين لحظه حياتم!

مي پرسي چرا ؟!..

زيرا تو نيز معجزه ی زندگی من بوده ای و هستی...

معجزه ای که خداوند لطف وجودت را به من داده است!

مهربانم ای خوب

از با تو بودن دل برایم عادتی ساخته...

که هیچگاه بی تو بودن را باور ندارم!

و باز در پایان حرفهایـــم...

نمیدانم تو نیز همین حس را داری یا؟؟؟؟

گــــــاهی...

در زندگی هرکس بعضی هایی وجود دارند که...

 یک جور خاص دوست داشتنی،و دلنشینن..

انگار خدا جور دیگر آفریده شان...

 اصلا نمی توان که دوستشان نداشت!

اسم این دوس داشتن را عشق نمی گذارم،

شاید یک دوست داشتن عجیب است.

من اسمش را (عزیز دل کسی بودن میگذارم)...

 و تو عزیز دل من هستی!

(عزیز دل من ...) دوستت دارم همیشگی و پایدار...

نمیدانم این همان عشق هست یا نه...

ولی میدانم زندگیم به وجود تو گره خورده هست...

و بی تو نفس زندگیم میگیرد...

ساده و بی ریا میگویم دوستت دارم...

یک دوست داشتن واقعی!!!

شاید عــشــق همین باشد!!!!

 

دلـــم یک شــب ِآروم میخــــواد … بــا آهنگــــی رومــــــانتیک…

چنــــد تا شمــــــع … و یک عالمــــــه تــــو

که بــه دنیــــا بگـــــــم … خــــداحـــــافـــــــظ

دنیــای مــن کســــی ست…

که در آغـــــوشش جــان میدهــــم…

یعنـــی « تــــــــــ♥ــــــو »

هرگز نشد بیایی پیشم بگیری دستهای منو


بدونی من عاشقم گوش کنی حرفای منو


تو بی وفا بودی ولی اونکه برات میمرد منم


دوست دارم دوست دارم این
کلام آخرم

 داستان من و تو از آنجا شروع شد که پشت شیشه ی بی جان مانیتور به هم جان دادیم ... !

با دکمه های سرد کیبرد ، دست های هم را گرفتیم و گرمایش را حس کردیم ...!

با صورتک ها ، همدیگر را بوسیدیم و طمع لب هایمان را چشیدیم ...!

آهنگی را هم زمان با هم گوش کردیم و اشک ریختیم ...!

شب بخیر هایمان پشت خط های موبایلمان جا نمی ماند ...!

امروز داستان برگشت ...

آغوش هایمان واقعی ، بوسه هایمان حقیقی ، اما با این تفاوت که دیگر من و تو نبودیم ، هر کداممان یک "او" داشتیم ...!

پشت شیشه ی سرد مانیتورم ، دلم لک زده برای یک صورتک بوسه ....!

لک زده برای یک آهنگ همزمان ...

لک زده برای یک شب بخیر ...

شب بخیر...!!

چه حسرتی است
عبور از کنار عابرانی که
عطر تو را میزنند
اما هیچکدام تو نیستی..!!

 قــول بــده کــه خــواهــی آمــد


امــا هــرگــز نیــا!

اگــر بیــایــی

هــمه چیــز خــراب می شــود!

دیــگر نــمی تــوانــم

اینــگونــه بــا اشتــیاق

بــه دریــا و جــاده خیــره شــوم!

گاهے برو... گاهے بمان... گاهے بخند...
گاهے گریه... گاهے حرف بزن... گاهے فریاد بزن...
گاهے قدم بزن... گاهے سکوت کن... گاهے رها شو...
گاهے ببخش... گاهے یاد بگیر... گاهے سفر کن...
گاهے اعتماد کن... گاهے فراموش کن... گاهے زندگی کن...
گاهے باور کن... گاهے بزرگ باش... گاهے کوچک باش...
گاهے چتر باش... گاهے باران باش. گاهے دریا...
گاهے برکه... گاهے همه چیز... گاهے هیچ چیز...
اما همیشه  انسان باش...

هیـــــچوقت کســی رو پــس نــزن کــه ,
 
 
دوستــ♥ ــت داره ... مراقــــــبته ...

و نگرانــــــــــــت میشــه ...!

چـــون یــک روز بیــدار میشـــی و میبینــی ...

مـــــــــاه رو از دســــت دادی ...


وقتــی که داشــتی ســـــــتاره ها رو میشـــمردی ......!


ساکت باش!

جمله ایست که معلم میگوید تا آرام شوی!

ولی نمیداند آرامش تو در سکوت نیست...

ونمیداند به هنگام سکوت چه غوغایی در

تو به وجود میاید...

سکوت کن!

 

سکوت کن تا آرام به نظر بیای و ندانند

درونت را! سکوت کن!فقط سکوت...!

روزگاري عاشقم بود دگر نيست كه نيست

يادي از من در دلش اكنون دگر نيست كه نيست

عشق پاكي بود و يك دنيا صفا در بين ما

اما اكنون اثري از آن همه روزهاي خوب نيست كه نيست

در كنار من تو بودي و فقط عشق تو بود

اما افسوس اثري از تو دگر نيست كه نيست

دست گرمي بود و يك دنيا صفا در دست تو

حلقه اي در دست من بود دگر نيست كه نيست

روزي مي آيد كه برگردي پشيمان نازنين

اما افسوس اثري از من مگر در زير خاك نيست كه نيست

هــر قدر هـــــم کـــه محکــــم باشــــی


یـــک نقطـــــه


یـــک لبخنـــــد


یـــک نگــــــــاه


یـک عطر آشنـا


یــک صــــــــدا


یــک یـــــــــــاد


از درون داغونـــت می کــــند


هــر قدر هـــــم کـــه محکــــم باشــــی…!

من یاد گرفته ام


وقتی بغض می کنم


وقتی اشک می ریزم


وقتی میشکنم


منتظر هیچ دستــــــــــی نباشم


وقتی از درد زخم هایم به خودم می پیچم


مرهمی باشم بر جراحتــــــــــم

 

گـاهـی دلِـت مـیـخـواد هـمـهبـغـضـات

از تــو نـگـاهِـت خـونـده بـشـه کـه جـسـارتگـفـتـن کـلـمـه هـا رو نـداری…

امـا یـه نـگـاه گُـنـگتـحـویـلمـیـگـیـری

و یـه جـمـلـه مِـثـلـه:چـیـزی شـده ؟!

اونـجـاسـت کـه بـُغـضـتـوبـا یـه لـیـوان سـکـوتـتسـر مـیـکـشـی

و بـا لـبـخـنـدمـیـگـی :

نــههـیـچـیــ…!
باتو دوست دارم ما شویم... 

فقط باتو دوست دارم لذت دنیارو بچشم...

فقط باتو درزیر باران خواهم ماند...

فقط باتوبه عشق بله خواهم گفت...

فقط باتوزندگی را زیبا خواهم دید...

فقط باتوچشمانم بدون اشک خواهد شد...

خدایا..

بشنو سکوت دل وسردی زندگیم را...

ای اشک ، گرم و آرام ببار

برگونه بیمار من 

ای غم ، تو هم لذت ببر

از این همه آزار من


ای نشسته درخیال من، فراموشم مکن
با فراموشی و تنهایی، هم آغوشم مکن
زندگانی می کنم چون شعله با خود سوختن
زنده ام با سوز و ساز خویش، خاموشم مکن

 ســــخـــت اســـت
 وقتـــی از شـــدت بـــغـــض
گـــلـــو درد بگـــیری
و هـــمـــه بگـــویـــند
لبـــاس گـــرم بـــپـــوش !!!

چقدر کم توقع شده ام

نه آغوشت را می خواهم نه یک بوسه نه دیگر بودنت را..

همین که بیایی و از کنارم رد شوی کافیست

مرا به آرامش می رساند….

حتی اصطحکاک سایه هایمان… کافیست

برو ای خوب من ، هم بغض دریا شو ، خداحافظ !

برو با بی کسی هایت هم آوا شو ، خداحافظ !

تو را با من نمی خواهم که « ما » معنا کنم دیگر ...

برو با یک « من» دیگر بمان « ما » شو ، خداحافظ !

میرم ولی بدون یکی / خیلی تو رو دوست داره

یکی که از دوریه تو / سر به بیابون میزنه

خدانگهدار عزیزم / خدانگهدار عزیزم

دارم میرم از این دیار / اینجا کسی منو نخواست

تو هم منو تنها بذار

خداحافظ ای قصه ی عاشقانه خداحافظ ای آبی روشن دل

خداحافظ ای عطر شعر شبانه خداحافظ ای همنشین همیشه

خداحافظ ای داغ بر دل نشسته تو تنها نمی مانی ای مانده بی من

تو را می سپارم به دل های خسته

هیس

حواس تنهایی ام را با خاطرات باتو بودن پرت کرده ام

بگو کسی حرفی نزند

بگذار لحظه ای آرام بگیرم

ﻫﺮ ﺁﺩمی ﮐﻪ ﻣﯿﺮﻭﺩ . . .

ﯾﮏ ﺭﻭﺯ

ﯾﮏ جایی

به ﯾﮏ ﻫﻮﺍﯾﯽ

ﺑﺮمبگردد !

ﻫﻤﯿﺸﻪ ﯾﮏ ﭼﯿﺰﯼ ﺑﺮﺍﯼ ﺟﺎ ﻣﺎﻧﺪﻥ ﻫﺴﺖ !

ﺣﺘﯽ ﯾﮏ ﺧﺎﻃﺮﻩ

بی تو تنها گریه کردم تو شبای بی ستاره

 انتظار تو کشیدم تا که برگردی دوباره

 در غروب رفتنت ، لحظه هایم را شکستم

 زیر بارون جدایی با خیال تو نشستم

 پشت شیشه روز و شب ، دل به بارون می سپارم

 من برای گریه هام ، چشمه ها رو کم می یارم

 انتظار با تو بودن منو از پا درمیاره

 ترس از این دارم که بی تو ، تا ابد چشام بباره

 


هنوز هم وقتی باران می آید

تنم را به قطرات باران می سپارم

می گویند باران رساناست

شاید دست های من را هم به دست های تو برساند


 

کمرم را دیدی؟

نترس چیزی نیست…!

اینها فقط جای خنجرند، من نفهمیدم در رفاقت چه شد!!

تو مواظب باش


عــــادت نـــدارم درد دلـــــم را ، به هـمه کــــس بگویـــم

..! ! ! پس خاکـــــش میکنم زیــر چهـــــره ی خنــــدانم.. ،

تا همـــــه فکـــــر کننــــد . . . نه دردی دارم و نه قلبــــــــــــــی

 

از تنهایی هایم یاد گرفتم

جلوی تنها دختری  که زانو می زنم، دخترم باشد.

آن هم برای بستن بند کفش هایش . . .

هـر روز صفحه ی نیازمندیـهــا را

زیر و رو میکنــم ! 

میدانــم بالاخره 

یک روز 

به مــن لعنتی نیاز پــیدا میکنـــی ...!

 دختر کوچک به مهمان گفت: می خوای عروسک هامو ببینی؟
مهمان با مهربانی جواب داد: بله.
دخترک دوید و همه ی عروسک هاشو آورد، بعضی از اونا خیلی بانمک بودن
در بین اونا یک عروسک باربی هم بود.
مهمان از دخترک پرسید: کدومشونو بیشتر از همه دوست داری؟ و پیش خودش فکر کرد: حتماً
باربی.
اما خیلی تعجب کرد وقتی که دید دخترک به عروسک تکه پاره ای که یک دست هم نداشت
اشاره کرد و گفت: اینو بیشتر از همه دوست دارم.
مهمان با کنجکاوی پرسید: این که زیاد خوشگل نیست!
دخترک جواب داد: آخه اگه منم دوستش نداشته باشم دیگه هیشکی نیست که باهاش بازی کنه
و دوستش داشته باشه، اون وقت دلش می شکنه…

 

تنهام…
مثل یه برگ سبز که از درخت افتاده
میون برگ های زرد تنها و ترسیده
کاش بارونی بباره
بشوره دنیامو از
برگ های زرد و پاره

خیلی سخته که برای دیگران مثل کوه استوار باشی اما تو خودت آروم آروم بشکنی…

  وقتی دو قلب برای یکدیگر بتپد،

هیچ فاصله ای دور نیست،

هیچ زمانی زیاد نیست و

هیچ عشق دیگری نمی تواند

آن دو را از هم دور کند!

محکم ترین برهان عشق، اعتماد است…

یک بار که تنها بمانی…
یک بار که بشکند…
دلت…
غرورت…
اعتمادت…
همین یک بارها کافیست تا یک عمر…
از پشت نگاهی ترک خورده به آدم ها بنگری…
انقدر تیز و برنده می شوی که…
باید تابلوی ورود ممنوع را به خودت نصب کنی

 

بهار-بيست دات كام   تصاوير زيبا سازی وبلاگ    www.bahar-20.comدرد دارد!بهار-بيست دات كام   تصاوير زيبا سازی وبلاگ    www.bahar-20.com

بهار-بيست دات كام   تصاوير زيبا سازی وبلاگ    www.bahar-20.comوقتی می رود…بهار-بيست دات كام   تصاوير زيبا سازی وبلاگ    www.bahar-20.com

بهار-بيست دات كام   تصاوير زيبا سازی وبلاگ    www.bahar-20.comو همه می گویند:بهار-بيست دات كام   تصاوير زيبا سازی وبلاگ    www.bahar-20.com

بهار-بيست دات كام   تصاوير زيبا سازی وبلاگ    www.bahar-20.comدوستت نداشتبهار-بيست دات كام   تصاوير زيبا سازی وبلاگ    www.bahar-20.com

بهار-بيست دات كام   تصاوير زيبا سازی وبلاگ    www.bahar-20.comو تو نمی توانی به همه ثابت کنیبهار-بيست دات كام   تصاوير زيبا سازی وبلاگ    www.bahar-20.com

بهار-بيست دات كام   تصاوير زيبا سازی وبلاگ    www.bahar-20.comکه هر شببهار-بيست دات كام   تصاوير زيبا سازی وبلاگ    www.bahar-20.com

بهار-بيست دات كام   تصاوير زيبا سازی وبلاگ    www.bahar-20.com با عاشقانه هایش خوابت می کرد!بهار-بيست دات كام   تصاوير زيبا سازی وبلاگ    www.bahar-20.com


ميرسد روزي كه بي من روزها را سر كني

                           ميرسد روزي كه مرگ عشق را باور كني
ميرسد روزي كه تنها در كنار عكس من
                          شعرهاي كهنه ام را مو به مو از بر كني..

تا كه بوديم، نبوديم كسي

كشت ما را غم بي هم نفسي

تا كه خفتيم همه بيدار شدن

تا كه مرديم همگي يار شدن

قدر آن شيشه بدانيد كه هست

نه در آن موقع كه افتادو شكست

 

 حکایت من ٬حکایت کسی است
که عاشق دریا بود
اما قایق نداشت
دلباخته ی سفر بود
اما همسفر نداشت
حکایت کسی است که زجر کشید
اما ضجه نزد
زخم داشت ٬ولی ناله نکرد
نفس می کشید ٬اما هم نفس نداشت
خندید تا کسی غمش را نفهمد...

تنهایم...
 
تنهــایـم ...

اما دلتنگ آغــوشی نیستــم...

خستــه ام ... 

ولـی به تکیـه گـاه نمـی اندیشــم...

 

چشــم هـایـم تـر هستنــد و قــرمــز...

ولــی رازی نـدارم...

چــون مدتهــاست

دیگــر کسی را "خیلــی" دوست ندارم...

درد.....
 
ایــــــن روزهــــــــــا

هـــــــر نفـــس ،

בرב اســـت ڪه مــے ڪشـــم !!!

اے ڪـاش یا بـــــــــــوבے ،

 یـــــا اصـــلا نبوבے !!!

ایـــــن ڪه هســـــــتــے

 و ڪنــــارم نیســــــــتــے ...

 

  
کاش.....
 
کـــاش میــــــــ دانستمــــــــــــ.......
چــطـور بـه صبــح بــرسـانـمــــــ......
تـــمامــــ شـبــــ ـــــهـایی را کـــ ــــه بــا رفـتنتــــــــ...
یـــــــــــلـــــــــدا شــدنــد ...!!!

 

 خدایا...؟ حواست هست؟؟؟

صدای هق هق گریه هایم، از همان گلویی می آیدکه تو از رگش به
من نزدیکتری...

 

 

 

 

برای مشاهده ادامه مطلب این پست اینجا را کلیک کنید

تعداد صفحات : 15
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 15 صفحه بعد