با سلام خدمت دوستان عزیزم، در تلگرام یه کانال به اسم دل نوشته های من ایجاد کردم خوشحال میشم در این کانال عضو بشین.
برای عضو شدن روی قسمت قرمز شده کلیک کنید.
با تشکر علی
ارتفاع: ۵۱ متر
نشانی: روستای شاهاندشت، کیلومتر ۹۶ جاده هراز، ۶۵ کیلومتری شهر آمل، استان مازندران
آبشار شاهاندشت بزرگ ترین آبشار استان مازندران است که در فهرست آثار طبیعی کشور به ثبت رسیده است. در بالای آبشار شاهاندشت قلعه ملک بهمن که به قلعه ملکه قلاع یا ملک بهمن مشهور است و نام تاریخی آن قلعه فرشته بوده است، واقع شده و از عظیم ترین قلاع کوهستانی البرز ایران است که از سنگ و نوعی ساروج که مخلوطی از شیر و تخم مرغ و نوعی خاک است ساخته شده و استحکام زیادی دارد که قدمت آن به سه هزار سال پیش می رسد.
مسیر رسیدن به قلعه و آبشار گذر از پل روستای وانا، جاده روستای شاهاندشت، پارکینگ شاهاندشت، گذر از روستای شاهاندشت و حدود ۱۵ دقیقه پیاده روی است.
ارتفاع: ۱۲ متر
نشانی: ارتفاع ۵۱۰۰ متری از جبهه جنوبی کوه دماوند استان مازندران ارتفاع این آبشار بین ۷ تا ۱۲ متر اعلام شده و به جز در مدت کوتاهی از تابستان که باریکه آبی از کنار آن جاری می شود، در سایر زمان ها یخ زده است و به همین دلیل به آبشار یخی معروف شده است. علت تشکیل این یخ ها نیز ناشی از ذوب برف های گودال بالای آن است که در گرمای تابستان، باریکه آبی را به وجود می آورد و از کنار آبشار یخی عبور می کند.این آب مدت کوتاهی دوام می آورد و بلافاصله منجمد می شود. این آبشار یکی از آبشارهای عجیب و منحصربه فرد جهان است. برخی از آبشارهای دیگر ایران نیز در فصل زمستان یخ می زنند که به خاطر سهولت دسترسی به آنها تبدیل به جاذبه ای برای گردشگران و یخ نوردان می شوند.
جآی خآلیِ تُو رآ بآ عَروسَکی پُر کَردِه اَم
هَمآنَند تُوست
مَرا دوست نَدآرَد
دِلَش بَرآیَم تَنگ نِمی شَوَد
اِحسآس نَدارَد
اَمآ هَرچِه هَست، دِلَم را نِمی شِکَنَد.
نانوشته هایم بسیارند
مثل بی قراری هایـم
من سکــوتم را فریـاد می کِشــم
آخر، این آشوب درونم مرا می کُشد.
شاید روزی برسد که پشیمان شوی
از ترک کردن من و فراموش کردن خاطراتم
اگر اینچنین شد باز به سوی من برگرد
چون من هیچ گاه فراموشت نمیکنم
همیشه جایت کنارم خالی ست.
هی رفیق
زیادى خوبى نکن
انسان است، فراموشکار است
از تنهایى اش که در بیاید تنهایى ات را دور میزند
پشت مى کند به تو، به گذشته اش
حتی روزى میرسد که به تو میگوید: شما.
بعد از تو
خیلی سخت خوابم می برد …
مثل دیشب …
امشب …
که هرچه تمرکز می کنم صدایت یادم بیاید
نمی شود …
و
آرزو می کنم
کاش بودی
فقط
اندازه ی یک ” شب بخیر ” کوتاه الکی !
کاش بودی …
شاید بگذرم از تو
اما حساب لبهایت از تمام تو جداست
الکی ست مگر
من از آن لبها دوستت دارم شنیده ام
حالا که می روی
چشمانم را بگیر
فردای رفتنت دیدن ندارد
چــرا مــرا بـه شهــربآزی آوردی ؟ مــن اصـلآ بازی کــردن بـلد نیســتم ...
بــآخــتن کــه بــه رخ کــشیــدن ندارد ! خـــدایـــآ بــه مــن نخــــند !!!
شــک نکــــن ...!
"آینــــده ای " خواهـــم ساخت که , "گذشتــــه ام " جلویــــش زانــو بزنــــد ...!
قـــرار نیـــســــت مــــن هــــم دلِ کس دیـــگری را بســــوزانم ...!
برعـــــکــــس کســــی را که وارد زندگیــــم میشــــود , آنـــقـــدر
خوشبخت می کنــــم کـــــه , به هـــر روزی که جــای " او "
نیـستـی به خودت "لعنـــت " بفـــرستـی
چه غروبی بود چه شبی خواهد شد…
***
من و تو
دست ها در هم گره چشم ها در هم تنیده
کنار امواج وحشی
کنار آن شراره های داغ
بعد از آن آب تنی طلایی
***
و حال عطر شب بوها
“سمفونی جیرجیرکها”
نوای گیتار بیگانه ات با همراهی صدای من
طعم بستنی بهارنارنج ِ تابستانی
جای ستارگان خالی
کمی هم نور مهتاب
شاید وقتش فرا رسیده
شکستن همه ی ِ استقامت ها
نقـش یـــک درخــت خشک را
در زنـدگی بازی میکـنم !
نمیـدانم که بایـد چشم انتظار بهار باشم
یا هیزم شکن پـیــر!
آمدنت بدون سلام بود…
رفتنت بدون خداحافظ…
چهـ جالب…
نهـ سلام بلد بودیـ …
نهـ خداحافظ…
تنها که باشیــ …
خوردن قطرات باران به شیشهـ …
بی قرارت می کند…
بارش آرام برفــ …
بی قرارت می کند…
برگ ریزانــ …
بی قرارت می کند…
وزش نسیم بهاریــ …
بی قرارت می کند…
تنها که باشیــ …
تمام هواهای دو نفرهـ …
بی قرارت می کند…
شبــهام درد داره !! میفهمی ....
بـغـض خیــــــس!!!
بعضی حرفها رو نمیشه گفت ؛
باید خورد !
ولی بعضی حرفارو نه میشه گفت،نه میشه خورد!
میمونه سر دلت !
میشه دلتنگی...میشه بغض...میشه سکوت...
میشه همون وقتی که خودتم نمیدونی چه مرگته!
نمیدونم باز امروز چه مرگمه!!!
ஜ ஜ ஜ ஜ ஜ ஜ ஜ ஜ ஜ
خیلی سختِ نگه داشتن بغض پشت تلفن . . .!
مخصوصاً وقتی که میخوای نفهمه . .
هی قورتش میدی . . .هی . .
اما آخرم چیکه چیکه اشکات گونه ها تو خیس میکنه!
اون موقع هس که یهو تلفنُ قطع میکنی. . .
بعدشم میگی خودش قطع شد
ஜ ஜ ஜ ஜ ஜ ஜ ஜ ஜ ஜ
هی به خودت میگی من دیگه فراموشش کردم ..
اصلا به من چه او الان کجاست و داره چیکار میکنه
اما یهو یاد اون روزا یه چیزی رو داخل گلوت
میترکونه...
که تا اشک نریزی خالی نمیشی...
ஜ ஜ ஜ ஜ ஜ ஜ ஜ ஜ ஜ
برای بعضی درد ها
نه می توان گریه کرد ...
نه می توان فریاد زد ...
برای بعضی از دردها...
فقط می توان
نگاه کرد و شکست ...
ஜ ஜ ஜ ஜ ஜ ஜ ஜ ஜ ஜ
چقدر سخته آدم
هم این دنیاشو از دست بده هم اون دنیاشو ...
خدایـــــــااااااا ...
چرا کمک نمیکنی...
نکنه فراموش شدم...
تنت در آغوش کسی
و دلت پیش دیگری
هزار خطبه هم که بخوانند
خیانت است
اگر
بدنت در دست كسيست
و فكرت پيش ديگری،
هم جسمت را كشته ای
و هم روحت را ...!!!
ஜ ஜ ஜ ஜ ஜ ஜ ஜ ஜ ஜ
و باز در پایان حرفهایم...
پشت این بغض
بیدی نشسته است...
که خیال میکرد با این بادها نمیلرزد !
خدایاااااااااا
از حست بگو برایم
می بینیو ســــاکتی؟؟؟
عزیزتر از جاااااااااااااانم...
ای کاش کنارت بودم
تا زیباترین لالایی عاشقانه را برایت زمزمه کنم و تو.
اسمان قلبم را با مهتاب زیبای چشمانت نور باران کنی تا خوابت ببرد♥
میخوام با آهنگ صدام برات یه لالایی بگم
یه قصه از من و تو و یه عشق رویایی بگم
تو قصه فرهاد بشم برم به کوه بیستون
اسم تو اونجا بزنم با قلمی به رنگ خون
لا لا لا لا گل بهار چشماتو روی هم بذار
از توی شهر قصه ها برام یه دسته گل بیار
لا لا لالا سبد سبد گل های اطلسی و ناز
یادت نره دوست دارم باشه میونه ما یه راز
ممکن که دیو قصه ها به ما حسادت بکنه
بیاد میونه من و تو بخواد خیانت بکنه
دیو اگه بین ما اومد با هم. هم اغوش میشیم
از تو قصه میریمو براش .فراموش میشیم
میریم تو شهر پرییا اونجا فقط یه رنگیه
کی میتونه به من بگه عاشق شدن چه رنگییه؟
این عشق " پنهونی باشه میونه ما و پرییا
یواشکی و بی صدا"ساده و صاف و بی ریا
وقتی هم آغوش شدیم دست بکشم تویی موهات
شونه کنم تا خود صبح کمون ناز ابروهات
رو پلک های قشنگتو برات نوازش میکنم
پیشونی بلندتو با بوسه نازش میکنم
تو بوسه غرقت میکنم تا جایی که دیونه شی
صدتا دوست دارم میگم با تیک تیک ثانیه ها
هزار دفعه میبوسمت تا بگذرند دقیقه ها
دقیقه ها می رند و تو خوابهای رنگی میبینی
سبد سبد شکوفه و گل های رنگی میچینی
لالا لالا دوست دارم.نمیدونم که میتونم
همیشه پیشت بــمـونم...
سرود این لالایی رو کنار قلبت بــخـونم...
دیدید...!!!
نوشتههایی هستند که خواندنشان سنگین است
حالت را عوض می کنند. ضربان قلبت را بالا میبرند
و پُراند از غم ِشیرین...
دوست داری مرورشان کنی
و بعد هم یادداشتی پایش بنویسی .
اما بعضی نوشتهها سنگینتراند...
نمیتوانی بیش از یکباربخوانیشان.
خط به خط که پایین میروی کلماتش ...
آوار میشوند بر سرت...
بر شانههایت سنگینی می کنند "
بس که درد دارند بس كه تو را نوشتهاند.
در پایان حرفهایم...
دلم پُر بودنی میامو اینجا خالیش میکنم...
بعضیا میگن نوشته هام غمگینن..
ببخشین اگه نوشته هام درد دارن...
میدونم ...
بعضی از نوشته ها" انگار تو را نوشتهاند...
٠•●♥ ƹ̵̡ӝ̵̨̄ʒ ♥●•٠٠•●♥ ƹ̵̡ӝ̵̨̄ʒ ♥●•٠
واقعي بوديم ، باورمان نكردند ،
مجازي شديم ، فيلترمان كردند !
و چه دنيايي ساختهاند براي ما نسل سوخته ...
بعضی وقتا بدجوری بغضم میگیره...
امشب باز دلتنگم...
خستم...
امشب با بغضی آمده ام که...
تمام واژهایم را خیس میکند...
باز هم مثل همیشه ...
آمده ام بنویسم...
شاید بغض هایم را در نوشته هایم خالی کنم...
آمده ام بنویسم دوستت دارم و خواهم داشت...
نوشتن بعضی چیزها از گفتنشان ساده تر است...
تو نیز برو...
سر راه خوشبختیت قرار نمیگیرم...
نمیدانم چرا قسمت نشد حتی دستهایت را بگیرم...
نمیدانم چرا حکمت خدا با خواسته های دلمان یکی نیست...
حس عجیبی دارم...
مانده ام سر دوراهی...
مــن ایــنجا بـــس دلـــم تنــگ اســت
دلتنگ دوست داشتن کســی...
دوست داشتنی که دلیلش را نمیدانم...
میدانی دوست داشتن من...!
هیچگاه کم نبود ...
اما تو ...!!!
کمتر دوستم! داشته باش...
کم کم بیا...
این همه ،یک جا دوست داشتنت...
برایم زیاد است ...
این همه خواستن باهم ... زیاد است ...!!
عاشقم بمان اما ، لطفا آهسته... آهسته....
مرا آهسته بخواه!
که حجم این همه بی حد دوست داشتن، ...!!
این روزها را سخت می کند و سختتر!
کمی آهسته تر.....این همه خالص،
عاشق نباش....معشوقه ات توان ندارد،
ظرفِ دلش کوچک شده این روزها!
می ترسد از این همه خواستن بمیـــرد!
بمیـــرد و نبیند وقتی محکم در آغوش گرفتی اش ...!!
و زیر گوشش زمزمه می کنی آرام:
میدانی ...
بعضی نوشته ها انگار تورا نوشته اند...
انگار بعضی آدم ها را ...!!!
نمی شود دوست نداشت.
آمده اند تا...
دنیای سیاه و سفیدت را همرنگ لبخندشان کنند.
و به تو بفهمانند که...
دنیا هنوز جای خوبی است برای نفس کشیدن....
حتی اگر تمام عمرت را بگردی هم...!
دلیل دوست داشتنی بودنشان را پیدا نمی کنی....
نه با عطر خاصی به لحظه های تنهایی ات هجوم می آورند ....
و نه توقعی در مهربانیشان است ....
اما طور عجیبی هستند.
انگار آفریده شده اند تا دوستشان داشته باشیم....
تا مهربانی کنند....
و برای ثانیه ثانیه ی نبودنشان ...
حسرت و دلتنگی به بار بیاورند....
این ها همان آدم هایی هستند که...
فراموش کردنشان ..؟
حتی از ضعیف ترین حافظه ها هم بر نمی آید....
همان هایی که ...
حتی اگر سال ها بگذرد از این دیدار..،
باز هم به گوشه ای از تنهایی ات سرک می کشند...
و می شوند دلیل کوچک خوشبختی....
این آدم ها را نمی شود دوست نداشت ...
چون برای دوست داشته شدن آفریده شده اند....
این بار در پایان حرفهایم...
می گویم دوستت دارم...
و این را بدان...
همیشه بهترینم هستی و خواهی ماند...
و هیچ گاه از خاطرم نخواهی رفت...
بعضی دوستیها و دوست داشستن ها ...
پایان ندارد...
این را بدان بعضی دوست داشتنها ...
در زندگی فقط یکبار اتفاق می افتند...
قدر این دوست داشتنها را بدان ...
زندگی گاهی وقتها واقعا کوتاه است...
اینجا صـــــــــدای باران می آید...
مینویـــــسم تا بـــــاران بیـــاید...
مینویسم که دوستت دارم...
بــــاورش با تو...
اینجا صدای باران میاید...
پــــا برهنـــه بیــــا...!
(عزیز دل من) مهربانم!
امشب با چشم هایت حرف دارم...
امشب حرف های دلم را سطر به سطر برایت میخوانم...
مهربانم ، نمیدانم تو را به اندازه نفسم دوست دارم!
یا نفسم را به اندازه تو؟
فقط میدانم زندگیم تکرار دوست داشتن توست!
و قلب من !!!
جايگاه رفيقي است که شقايقها حسرت آن را مي خورند.
وقتیکه کسی را واقعا دوست داری !
یک دوست داشتن واقعی!
بدون دروغ بدون غرور، بدون ریا!!!
می تـــــــوانی!!!
با او خود خودت باشی!
می توانی دردهایت را هر چقدر ناچیز...
بی خجالت با او در میان بگذاری!
وقتیکه کسی را با تمام وجودت دوست بداری...
آغوشش سایگاه آرامی خواهد بود...
تا خستگی ات را با او به فراموشی بسپاری.
هر وقت دوست داری در آغوشش بگیری...
بی هر مناسبتی بوسه بارانش کنی!
شانه هایش رابا بی سروسامانی ات سهیم کنی...
اشکهایت رابانوک انگشتانش محو...!
عزیزترینم...مهربانم !
مي خواهم براي تو كه بهتريني...
بهترين دوستي باشم كه تاكنون داشته اي.
مي خواهم گوش جان به سخنانت بسپارم..؛
حتي اگردرمشكلات خود غرق شده باشم،
مي خواهم رفيق و یارت باشم،
خواه توانش را داشته باشم، یاخواه نداشته باشم؟
مي خواهم به گونه اي با تو رفتار كنم كه گويي اولين روز تولد توست.
نه آن روز خاص!
تمام روزهاي سال به حرفهايت گوش خواهم داد.
در كنارت مي مانم.همیشه از دور مراقبت خواهم بود.
در مبارزه با زندگي ،
برايت دعا مي كنم...
مي خواهم برايت بهترين مونس و همدمی باشم!
که تا کنون داشته ای...
امروز، فردا و فرداهاي ديگرتا آخرين لحظه حياتم!
مي پرسي چرا ؟!..
زيرا تو نيز معجزه ی زندگی من بوده ای و هستی...
معجزه ای که خداوند لطف وجودت را به من داده است!
مهربانم ای خوب
از با تو بودن دل برایم عادتی ساخته...
که هیچگاه بی تو بودن را باور ندارم!
و باز در پایان حرفهایـــم...
نمیدانم تو نیز همین حس را داری یا؟؟؟؟
گــــــاهی...
در زندگی هرکس بعضی هایی وجود دارند که...
یک جور خاص دوست داشتنی،و دلنشینن..
انگار خدا جور دیگر آفریده شان...
اصلا نمی توان که دوستشان نداشت!
اسم این دوس داشتن را عشق نمی گذارم،
شاید یک دوست داشتن عجیب است.
من اسمش را (عزیز دل کسی بودن میگذارم)...
و تو عزیز دل من هستی!
(عزیز دل من ...) دوستت دارم همیشگی و پایدار...
نمیدانم این همان عشق هست یا نه...
ولی میدانم زندگیم به وجود تو گره خورده هست...
و بی تو نفس زندگیم میگیرد...
ساده و بی ریا میگویم دوستت دارم...
یک دوست داشتن واقعی!!!
شاید عــشــق همین باشد!!!!
امشب حس عجیبی دارم...
حس پوچی.حس بی کسی...
این روزها نمیدانم کجای زندگیم هستم...
نمیدانم چند سالم هست...
نمیدانم چند سال از عمرم را زندگی کرده ام...
از آمدن سال نو حس خوبی ندارم...
نمیدانم این روزها مردم اطرافم!
چرا اینقدر در تکاپو هستن...
مگر با آمدن سال نو چه چیز زندگیمان نو میشود...
نمیدانم این روزها چرا دلم بحال خودم میسوزد...
آمده ام بنویسم...
ازدلم و حسرت و سر گشتگی ام...
چون... نه گوشی برای شنیدن دارم!!!
نه شانه ای برای آرام گرفتن...
فقط اینجا را دارم با یک قلم...
وکاغذ سفید که شاید تاب بیاورد بشنود...
آنچه را که شنیدنی و دیدنی نیست...
چند وقتی بود که حال امشبم را !!
نه دیده بودم ،نه شنیده بودم، نه لمس کرده بودم...
نمیدانم! چه جان دادنی است ،این جان ندادن...
تا لمس نکنید و طعمش را نچشید نمیفهمید...
میان خواب و بیداری پرسه میزنم...
میان وهم و واقعیت ...
میان سکوت و فریاد...
میان اشک و بغض ...
میان این دنیا و آن دنیا که زمانش ایستاده...
قلبم تیر میکشد،
نفسم تنگ میشود.
گویی میان وهم و واقعیت غوطه میخورم...
میان زمین و آسمان
بهت زده
حیران
ساکت
مات
بی هیچ حرکتی مینگرم...
تمام خواهد شد .مگر نه؟
این نفسهایی که هر دم و هر بازدمش...
همچون سوزی بر جانم فرو میرود...
پلک که میزنم...
هر بار که چشمم بسته میشود ،...
هراس دارم از دوباره گشودنش!!!
با هر باز و بسته شدن چشمانم تو را میبیند...
کنار آن پنجره
در چهار چوب در
کنار پله ها
در آشپزخانه
در راهرو
چشمانت را میبینم ،خیره شده به من...
مرا میجوید! در لابه لای حفاظ پله ها...
با آن پیراهن سبز چمنی ات!
نمیدانم چرا آنرا پوشیده ای!!!
بی دلیل میترسم ...
چشمانم را میبندم
از این پهلو به آن پهلو....
و سر به سوی دیوار میگردانم....
تا شاید نبینم آن چشمان زیبایت را...!
همه جا هست!!
باید بلند شوم...
پاهایم سست شده...
راه میروم تا... پشت پنجره...
پیشانی ام را به خنکای شیشه میسپارم....
سرم از سرمایش درد میگیرد...
جرات سر برگرداندن ندارم....
گرمایت را حس میکنم...
میترسم برگردم و پشت سرم باشی!!!!
شب هنوز به نیمه هم نرسیده...
این شب نفرین شده کی صبح خواهد شد...
صبح شود و دیگر هیچوقت شب نشود...
هیچ وقت...
الا ای چاه یارم را گرفتند
گلم ، باغم ، بهارم را گرفتند
میان کوچه ها با ضرب سیلی
همه دار و ندارم را گرفتند
شهادت حضرت فاطمه(س) تسلیت باد
سَــلامتـــی هرکــی کـــه
امسال ولنتایــــــن
واســـه خودش sms میفرستـــه
ولنتاینت مبارک عشقم!!!
هر کی که میره بیرون ولی تنها !!!
هرکی که شوکولاتشو میخره ولی خودش تنهایی میخوره
سلامتی آدمایی مث من
دلـــم یک شــب ِآروم میخــــواد … بــا آهنگــــی رومــــــانتیک…
چنــــد تا شمــــــع … و یک عالمــــــه تــــو…
که بــه دنیــــا بگـــــــم … خــــداحـــــافـــــــظ …
دنیــای مــن کســــی ست…
که در آغـــــوشش جــان میدهــــم…
یعنـــی « تــــــــــ♥ــــــو »
هرگز نشد بیایی پیشم بگیری دستهای منو
بدونی من عاشقم گوش کنی حرفای منو
تو بی وفا بودی ولی اونکه برات میمرد منم
دوست دارم دوست دارم این کلام آخرم
چـــــــقد خوبــــــــه
بعـــــضی از ادمـــــــا بدونن
که اگر چیـــــــزی رو به روشـــون
نمیاری "از سادگــــی نیست"
شاید دیگه اونقدر واست مهــــــم
نیستــن که روشون حســــــاس
باشــی ...
داستان من و تو از آنجا شروع شد که پشت شیشه ی بی جان مانیتور به هم جان دادیم ... !
با دکمه های سرد کیبرد ، دست های هم را گرفتیم و گرمایش را حس کردیم ...!
با صورتک ها ، همدیگر را بوسیدیم و طمع لب هایمان را چشیدیم ...!
آهنگی را هم زمان با هم گوش کردیم و اشک ریختیم ...!
شب بخیر هایمان پشت خط های موبایلمان جا نمی ماند ...!
امروز داستان برگشت ...
آغوش هایمان واقعی ، بوسه هایمان حقیقی ، اما با این تفاوت که دیگر من و تو نبودیم ، هر کداممان یک "او" داشتیم ...!
پشت شیشه ی سرد مانیتورم ، دلم لک زده برای یک صورتک بوسه ....!
لک زده برای یک آهنگ همزمان ...
لک زده برای یک شب بخیر ...
شب بخیر...!!
چه حسرتی است
عبور از کنار عابرانی که
عطر تو را میزنند
اما هیچکدام تو نیستی..!!
تمام چیزی که باید از زندگی آموخت ،
تنها یــــک کلمه است
...
"مےگذرد"
ولی دق می دهد تـــــا بگــــــــــــذرد
گروهی از دانشمندان آمریکایی کشف کردند گوش چپ که اطلاعات خود را به نیمکره راست مغز ارسال می کند گوش "عشق" است و بنابراین عبارات احساسی را برای درک بهتر باید در این گوش نجوا کرد.
چه شخصیتی دارید ؟
این جوان 25 ساله به مدت 9 سال است که نخوابیده است!؟….
با پیشرفت روز به روز گوشی ها در دنیا و همینطور در کشورمان خیلی از گوشی ها فراموش شده اند. شاید برای خیلیا جالب باشد که بدانند اولین گوشی که وارد ایران شد چه بود و چه شکلی بود.
زیمنس از اولین گوشی های وارد شده کشور بود
۱۹سال پیش در روز ۱۹ مرداد ۱۳۷۳ برای نخستین بار سیمکارت وارد ایران شد. اولین سیمکارتها به دست نفراتی در نهاد ریاست جمهوری رسید و این وسیله جدید خیلی زود به یک کالای لوکس در ایران تبدیل شد.
امروز دیگر ورود سیمکارت به ایران و به طبع ورود گوشیهای موبایل به کشور به یک نوستالژی تبدیل شده است.
گوشیهایی که آن زمان مردم در دست میگرفتند تنها امکانات تماس و پیامک داشت و بسیار متفاوت با مدلهای امروزی بودهاند.
امروز به بهانه نوزدهمین سال ورود سیمکارت و گوشی به ایران، خاطرات سالهای نه چندان دور آشنایی با موبایل و گوشی و اولین مدلهای گوشی که به ایران وارد شد را از نظر گذراندهایم.
منبع : تکناز
این دختر در سال ۱۹۹۰ در نایروبی به دنیا آمد.ایران ناز، این دختر علاقه عجیبی به حیوانات داشت به طوری که حیوانات هم به او حس نزدیکی می کردند.
به گزارش تکناز این تصاویر مربوط به سن ۵ سالگی این دخترک می شود. او که تیپی نام دارد هم اکنون در فرانسه با پدر و مادرش زندگی میکند.
1. جویدن آدامس در سنگاپور ممنوع است.
واسه اینکه وقتی سوار اتوبوس میشیم اگه صندلی ها هم خالی باشه میریم ته اتوبوس، تو ترافیک، چله تابستون، 1 ساعت سرپا وای میستیم، شاید بند کیفه دختره گیر کنه بهت.
ماه خون ماه اشك ماه ماتم شد
بر دل فاطمه داغ عالم شد
فرا رسيدن ماه محرم را به عزادارن راستينش
تسليت عرض ميكنم
***
در وصف تو ای گل مرا جانی هست / یادم آمد گذر از نفس نشانی هست
به وقت سرور و مستی ات، سالها / در عید سعید قربان شادمانی هست
عید قربان بر همگان میارک باد
پاییز است، نه در بیرون،
قــول بــده کــه خــواهــی آمــد
ﮐﻢ ﺳﺮﻣﺎﯾﻪ ﺍﯼ ﻧﯿﺴﺖ؛
من غــــــرورم را به راحتــــــی به دست نیــــــاوردم
کــــــه هر وقت دلـــت خواست خـــــردش کنی
غـــــــرور من اگر بشکـنـــــــد
با تـــکـــــه هـــایـــــش
شاهـــــــرگ زنــــدگـــــی تـــــو را نیز خواهـــــد زد. . .
خیانت را ........
معلـم ها یادمان دادند ........
آن جـا که گفتند :
جــای خــالی را بایــد پــر کــرد ... ! ! !