عـــــــلـــــــی جـــــون


نمی دانم دوستش دارم یا نه؟!

با هم قدم میزنیم

با هم میخوابیـم

دلم که میگیرد، آغوشش را بـــاز می کنـــــد

و بر گونه هایم بوسه میزند

اما نمی دانم دوستش دارم یا نه؟!

” تنهاییـــــم را ” . . .

در حضور خار ها هم میشود یک یاس بود

در هیاهوی مترسک ها پر از احساس بود

میشود حتی برای دیدن پروانه ها

شیشه های مات یک متروکه را الماس بود

کاش میشد ، حرفی از کاش میشد هم نبود

 

هرچه بود احساس بود و عشق بود و یاس بود

روی قبرم بنویسید کبوتر شد و رفت

زیر باران غزلی خواند ، دلش تر شد و رفت

چه تفاوت که چه خورده است غم دل یا سم

آنقدر غرق جنون بود که پر پر شد و رفت

روز میلاد ، همان روز که عاشق شده بود

مرگ با لحظه ی میلاد برابر شد و رفت

او کسی بود که از غرق شدن می ترسید

عاقبت روی تن ابر شناور شد و رفت

هر غروب از دل خورشید گذر خواهد کرد

پسری ساده که یک روز کبوتر شد و رفت

اینجـا زَمـیـטּ اَست

رَسم آدمـہـایَش عـجـیبـ اَست

اینجـا گـُم کـہ بشـَوے

بـہ جـاے اینکہ دُنبالَــت بگـَردند

فَراموشَت مـے ڪننـد

عاشِق کہ بشـَوے

بـہ جـاے اینکـہ دَرڪَت کـنند ، مُتهمَت مـے ڪنند

فَرهنگـ لُغتـ اینجـا چیزے اَز

عِشق وَ اِحساس وَ غـرور سَرش نمـے شَود

زیاد کہ خوبـ باشے ، زیادے مےشَوے

زیاد کہ دَم دَستـ باشے ، تڪرارے مے شَوے

زیاد کہ بخَندے ، بَـرچَسبـ دیـ ـوانگـے مـے خورے

وَ زیاد کہ اَشکـ بریزے ... عاشقـــــ ــ ــــے !

ایـטּ جا باید

فــَقـط

بَراے دیگران نَفس بکـشے...

دلم گرفته .. دنيا چه كند كه من اينقدر خرابم !؟

دگر با كسي كه ما شدن من و او را نميخواهد ، كاري ندارم!

بگوييد بيايد.. دلم ديگر از دستش پر نيست .. زندگي ام دگر خالي شده

هـــدفم .. ! راستي هدفشم چه شد! .. نكند ......!

نكند وقتي بهش تكيه كرده بودم ، سست شد و لرزيد

تعداد صفحات : 81