می بینی هوای دلتنگیم را ؟ نسبت عجیبی دارد با زاویه ی نگاهم !
در دسترس چشمانم که باشی هوا خوب است
دور از دسترس نشو که باران می گیرد …
وقتی دلتنگم بشقاب ها را نمی شکنم
شیشه ها را نمی شکنم
غــرورم را نمی شکنم
دلت را نمی شکنم
در این دلتنگی ها زورم به تنها چیزی که میرسد ، این بغض لعنتی است …
نه مهربانی تو را میخواهم ، و نه دلسوزی های تو را
نمیبخشم آن قلب بی وفای تو را
بگذار در حال خودم باشم
به تنهایی بیشتر از تو ، نیاز دارم
پس بگذار با تنهایی تنها باشم
در خلوت خویش با غمها باشم
نمیخواهم دوباره بازیچه دست این و آن باشم
چقدر دوست داشتم يک نفر از من مي پرسيد
چرا نگاه هايت انقدر غمگين است ؟
شچرا لبخندهايت انقدر بي رنگ است ؟
اما افسوس ... هيچ کس نبود
هميشه من بودم و من و تنهايي پر از خاطره .
اري با تو هستم .. با تويي که از کنارم گذشتي...
و حتي يک بار هم نپرسيدي چرا چشم هايت هميشه باراني است!!!
ســــخـــت اســـت
وقتـــی از شـــدت بـــغـــض
گـــلـــو درد بگـــیری
و هـــمـــه بگـــویـــند
لبـــاس گـــرم بـــپـــوش !!!
چقدر کم توقع شده ام
نه آغوشت را می خواهم نه یک بوسه نه دیگر بودنت را..
همین که بیایی و از کنارم رد شوی کافیست
مرا به آرامش می رساند….
حتی اصطحکاک سایه هایمان… کافیست
میرم ولی بدون یکی / خیلی تو رو دوست داره
یکی که از دوریه تو / سر به بیابون میزنه
خدانگهدار عزیزم / خدانگهدار عزیزم
دارم میرم از این دیار / اینجا کسی منو نخواست
تو هم منو تنها بذار
خداحافظ ای قصه ی عاشقانه خداحافظ ای آبی روشن دل
خداحافظ ای عطر شعر شبانه خداحافظ ای همنشین همیشه
خداحافظ ای داغ بر دل نشسته تو تنها نمی مانی ای مانده بی من
تو را می سپارم به دل های خسته
می روم اما بدان یک سنگ هم خواهد شکست
آنچـــــنان که تارو پود قلب من از هــــم گسست
می روم با زخم هـــــایی مانده از یک سال سرد
آن همه برفی که آمـــــد آشـــــــیانم را شکست
می روم اما نگویــــــــی بی وفــــــا بود و نمــــاند
از هجوم سایه هــــا دیگر نگــــــاهم خسته است
راســــــتی : یادت بمــــــــاند از گـناه چشم تو
تاول غــــــربت به روی باغ احســــــاسم نشست
طـــــــرح ویران کـــردنم اما عجیب و ســــــاده بود
روی جلد خاطــــراتم دست طوفــــــان نقش بست
دیگه دیره واسه موندن دارم از پیش تو میرم
جدایی سهم دستامه که دستاتو نمی گیرم
تو این بارون تنهایی دارم میرم خداحافظ
شده این حس تقدیرم چه دلگیرم خداحافظ
دیگه دیره دارم میرم چقد این لحظه ها سخته
جدایی از تو کابوسه شبیه مرگ بی وقته
دارم تو ساحل چشمات دیگه اهسته گم میشم
برام جایی تو دنیا نیست تو اوج قصه گم میشم
دیگه دیره دارم میرم برام جایی تو دنیا نیست
به غیر از اشک تنهایی تو چشمم چیزی پیدا نیست
باید باور کنم بی تو شبیه مرگ تقدیرم
سکوته من پر از بغضه دیگه دیره دارم میرم
تو ميري تنهام ميزاري
نميبيني گريه هامو
نديدي دلم شكسته
نميشنوي تو صدامو
در این شبهای دلتنگی که غم با من هم آغوشه
به جز اندوه و تنهایی کسی با من نمی جوشه
کسی حالم نمی پرسه کسی دردم نمی دونه
نه هم درد و هم آوایی
با من یک دل نمی خونه
می دونم دلت گرفته
من برات سنگ صبور
چی شده تنها نشستی
مثل تو از همه دورم
واسه من زندگی سرده
پر تشویشمو حال خود نمیفهم
دلم تنگ است
برای آن نگاه شوخ و شیطانت
برای آن حس غریب چشمانت
نمیدانم اگر اینگونه دلتنگم
دل تو پس چرا اینسان آرام است
!!!!!!!!!!
دلم تنگ است
بسان قایقی گم گشته در دریا
پر از ترس است
نمیدانم کجا بودم کجا هستم
مقصد نامعلوم است
در این آشفته بازار
به دیدار تو مشتاقم
دیدی دلم شکست
دیدی که این بلور درخشان عمر من
بازیچه بود؟
دیدی چه بی صدا دل پر ارزوی من
از دست کودکی که ندانست قدر ان
افتاد بر زمین
دیدی دلم شکست؟
نترس چیزی نیست…!
اینها فقط جای خنجرند، من نفهمیدم در رفاقت چه شد!!
“تو مواظب باش”
بی تو، نه پای رفتنی است و نه
حوصله ی برای ماندن . . .
درد دارد …
وقتی همه چیز را میدانی
و فکر میکنند نمیدانی
و غصه میخوری که میدانی
و میخندند که نمیدانی
تو و جـــاده ها
دست در دست هم داده ایــــد
تـا . . .
بــــی انتهـــــا بمانــــــد
طول دلتنگیهــــــای مـــن . . .
هـر روز صفحه ی نیازمندیـهــا را
زیر و رو میکنــم !
میدانــم بالاخره
یک روز
به مــن لعنتی نیاز پــیدا میکنـــی ...!
دلم گرفته ای دوست هوای گریه دارم
باز آسمان دلم ابری شد
صد و پنجاه و شش ماه، چهارهزار و ششصد و هشتاد روز
عجب صبری دارم نه؟ آن هم در یک وضعیت
گویی در میان سیل غم ها
تنها پناهگاه امن
سکوت، تر شدن بی صدای چشمانم، و زمزمه ی الحمدلله است
او هـــــم آدم اســـــت
اگر دوســـــتت دارم هایت را نشـــــنیده گرفت
غـــــصـــــه نـــــخور
اگـــــر رفـــــت گـــــریـــــه نـــــکـــــن
یـک روز چــشــم های یک نــفـــر عاشــقــش می کند
یک روز معــــنی کــــم محــــلی را مــــی فهمد
یک روز شکــــستن را درک مــــی کند
آن روز می فهـــــمـــــد کـــــه
آه هایی کـــــه کشـــــیدی از ته قلبـــــت بوده
میدونی دلتنگی یعنی چه ؟
دلتنگی یعنی اینکه
بشینی به خاطراتت باهاش فکر کنی
اونوقت یه لبخند بیاد رو لبت
ولی چند لحظه بعد
شوری اشکهای لعنتی
شیرینی اون خاطره ها رو از یادت ببرند
ميرسد روزي كه بي من روزها را سر كني
تا كه بوديم، نبوديم كسي
كشت ما را غم بي هم نفسي
تا كه خفتيم همه بيدار شدن
تا كه مرديم همگي يار شدن
قدر آن شيشه بدانيد كه هست
نه در آن موقع كه افتادو شكست
یادمون باشه که هیچکس رو امیدوار نکنیم بعد یکدفعه رهاش کنیم چون خرد میشه میشکنه و
آهسته میمیره . یادمون باشه که قلبمون رو همیشه لطیف نگه داریم تا کسی که به ما
تکیه کرده سرش درد نگیره یادمون باشه قولی رو که به کسی میدیم عمل کنیم . یادمون
باشه هیچوقت کسی رو بیشتر از چند روز چشم به راه نذاریم چون امکان داره زیاد نتونه
طاقت بیاره . یادمون باشه اگه کسی دوستمون داشت بهش نگیم برو نمیخوام ببینمت چون
زندگیش رو ازش میگیریم.......
من خیلی غصه دارم........
من خیلی غصه دارم
هیچ مونسی ندارم
تو آسمون ستارس
بازم دلم گرفته هوای گریه دارم.......
کاشکی میشد دوباره سر رو شونت بذارم
کاشکی بودی کنارم اما بازم میدونم
تو نیستی و من اینجا از دلتنگیام میخونم
بارون غم از چشام می باره.........
بی تو تنهام تو شبای بی ستاره
همین فردا
من امشب تا سحر خوابم نخواهد برد
زمان در بستر شب خواب و بیدار است
سیاهی تار می بندد
چراغ ماه لرزان از نسیم سرد پاییز است
دل بی تاب و بی آرام من از شوق لبریز است
لحظه دیدار نزدیک است
باز من دیوانه ام، مستم
باز میلـــــرزد، دلــــــــم ، دستـــــم
بازگویی درجهان دیگری هستـــــــم
های ! نخراشی به غفلت گونه ام را، تیغ
های ! نپریشی صفای زلفـــــم را، دست
آبرویم را نریزی، دل
- ای نخورده مست -
لحظه دیدار نزدیک است
امروز هم گذشت یه روز دیگه از روزهای بی تو بودن
هنوز از این روزهای وحشتناک باقی مونده …
تنهای تنها میون این همه آدم سخته.
دلم میگیره وقتی بهش فکر میکنم
تنهایم...
تنهــایـم ...
اما دلتنگ آغــوشی نیستــم...
خستــه ام ...
ولـی به تکیـه گـاه نمـی اندیشــم...
چشــم هـایـم تـر هستنــد و قــرمــز...
ولــی رازی نـدارم...
چــون مدتهــاست
دیگــر کسی را "خیلــی" دوست ندارم...
بـَـعضے حــَــــــــــرفارو نـِـمیشـِـہ
گــُـفت
بایـَــد خـُـورد
امــ ا بـَـعضے حـَـرفارو
نـَـہ میشـِـہ گــُـفتـ نــَـہ میشـِـہ خـُـورد
میــمونـِـہ سـَـرِ دِل
میشـِـہ سُکوتــْ
میشـِـہ دلتـــــــَـنگے
میشـِـہ بــُـغض
میشـِـہ هـَـمونـــــ وَقــْـتے کـِـہ
خــُـودتــَــم نـِـمیدونـے چـِـہ مرگتـــــــــــــــه...
درد.....
ایــــــن روزهــــــــــا …
هـــــــر نفـــس ،
בرב اســـت ڪه مــے ڪشـــم !!!
اے ڪـاش یا بـــــــــــوבے ،
یـــــا اصـــلا نبوבے !!!
ایـــــن ڪه هســـــــتــے
و ڪنــــارم نیســــــــتــے ...
کاش.....
کـــاش میــــــــ دانستمــــــــــــ.......
چــطـور بـه صبــح بــرسـانـمــــــ......
تـــمامــــ شـبــــ ـــــهـایی را کـــ ــــه بــا رفـتنتــــــــ...
یـــــــــــلـــــــــدا شــدنــد ...!!!
دلتنگتم......
وقتــی تــو نیستــی
چِقــدر دِل تنــگ مـی شـوم گــاهـی خیلــی زیــاد...
و ایـن دلتنگــی مـی بــردم تـــا تـَــــرس
...
یــک تــَــرس دائــمی کـِـه نکــند ایــن دلتنگـــی هـــا
همیشگـــی بِشــود . . .
خدایا...؟ حواست هست؟؟؟
صدای هق هق گریه هایم، از همان گلویی می آیدکه تو از رگش به
من نزدیکتری...
بس که دیوار دلم کوتاه است
هرکه از کوچه “تنهایی” ما می گذرد
به هوای هوسی هم که شده
سرکی می کشد و می گذرد
روی قبرم بنویسید کبوتر شد و رفت
زیر باران غزلی خواند ، دلش تر شد و رفت
چه تفاوت که چه خورده است غم دل یا سم
آنقدر غرق جنون بود که پر پر شد و رفت
روز میلاد ، همان روز که عاشق شده بود
مرگ با لحظه ی میلاد برابر شد و رفت
او کسی بود که از غرق شدن می ترسید
عاقبت روی تن ابر شناور شد و رفت
هر غروب از دل خورشید گذر خواهد کرد
پسری ساده که یک روز کبوتر شد و رفت
چقدرسخته منتظره بهارباشي زمستون از راه
برسه
چقدر سخته از ديدنش خوشحال بشه
ولي اون ناراحت
تمـــام زندگی ایت
به تمام لحظات عاشقـــانه مان
نخواهد گذشت خــــائن
سالروز حســــرت خوردنت مبارک
قاصدک ! هان ، چه خبر آوردی ؟
انتظار خبری نیست مرا
نه ز یاری نه ز دیار و دیاری باری
برو آنجا که بود چشمی و گوشی با کس
برو آنجا که تو را منتظرند
دلتنگی…! احساس قشنگیه؛ وقتی بدونی اونی که دوسش داری، فراموشت نمی کنه…
امشب نمازم بیشتر از همیشه طول کشید!
دلیلش را نفهمیدم
شاید برای سلامتی ات بیشتر دعا کردم!
و یا شاید
برای برگشتنت…
مهم نیست کدام است
من برای داشتنت “خدا، خدا” کرده ام…
تنهایى یعنى توى اتوبوسى که همه صندلى ها
دو نفره هست، تنها صندلى اى که یک نفره
هست مال من باشه…
عجیب است که پس از گذشت یک دقیقه به پزشکی اعتماد می کنیم؛ بعد از گذشت چند ساعت
به کلاهبرداری! بعد از چند روز به دوستی! بعد از چند ماه به همکاری! بعد از چند سال
به همسایه ای… اما بعد از یک عمر به خدا اعتماد نمی کنیم! دیگر وقت آن رسیده که
اعتمادی فراتر آنچه می بایست را به او ببخشیم
هـــر جـــا کـــه مــی بینـــم نـــوشتـــه اســـت: “خـــواستـــن
تــوانــستـــن است” آتــــش مـــی گیــــرم! یعنــــی تــــو نخـــواستـــی کـــه
نشـــد!
غمگـیـــن تــریـن جــای خــاطــره اونجــاییـه کــه کــم کــم احســاس میکنــی
چهـــرش هم داره از یــــــادت میـــرِه…!