چقدر کم توقع شده ام
نه آغوشت را می خواهم نه یک بوسه نه دیگر بودنت را..
همین که بیایی و از کنارم رد شوی کافیست
مرا به آرامش می رساند….
حتی اصطحکاک سایه هایمان… کافیست
موها تراشیده شدن ازم خجالت نکشی...
دارم میام به دیدنت با این لباس ارتشی.
روزای سختمون گذشت دوسالِ این روزو میخوام
تو تک تک ثانیه ها بوی تو میده لحظه هام...
چقد شلوغه کوچتون اون کیه میخنده باهات
اون چرا اسمتو میگه چه نسبتی داره باهات؟
اون کیه دست دادی باهاش حرف منو بهش نزن
چقد عوض شدی گلم راستی چقد میاین به هم
برو ای خوب من ، هم بغض دریا شو ، خداحافظ !
برو با بی کسی هایت هم آوا شو ، خداحافظ !
تو را با من نمی خواهم که « ما » معنا کنم دیگر ...
برو با یک « من» دیگر بمان « ما » شو ، خداحافظ !
ﻫﺮ ﺁﺩمی ﮐﻪ ﻣﯿﺮﻭﺩ . . .
ﯾﮏ ﺭﻭﺯ
ﯾﮏ جایی
به ﯾﮏ ﻫﻮﺍﯾﯽ
ﺑﺮمبگردد !
ﻫﻤﯿﺸﻪ ﯾﮏ ﭼﯿﺰﯼ ﺑﺮﺍﯼ ﺟﺎ ﻣﺎﻧﺪﻥ ﻫﺴﺖ !
ﺣﺘﯽ ﯾﮏ ﺧﺎﻃﺮﻩ
هیس …
حواس تنهایی ام را با خاطرات باتو بودن پرت کرده ام
بگو کسی حرفی نزند
بگذار لحظه ای آرام بگیرم …