عـــــــلـــــــی جـــــون
زنـבگے زیباسـتـــ ..../


بــﮧ زیبایے چشمهاے پـُـفـ ڪرבه از


هِق هِق هــآے شَبــآنـﮧ(!)


بــﮧ زیبایے بغــض نَفَس گیـر روزانــﮧ...


بــﮧ زیبایے قلبــِ تڪـﮧ تڪـﮧ شُده اَز


شڪستنهاے بیشمـآر...


بــﮧ زیبایے نفسے ڪــﮧ از تَنگے بالـا نمیایــَב!!


بــﮧ زیبایے تمام شُـבטּ تـבریجے مـטּ ...


آرے


زنـבگے زیباستــ ـــ...!


ای نشسته درخیال من، فراموشم مکن
با فراموشی و تنهایی، هم آغوشم مکن
زندگانی می کنم چون شعله با خود سوختن
زنده ام با سوز و ساز خویش، خاموشم مکن


زندگی یعنی گذر زمان و زندگی کردن یعنی به یاد آوردن خاطره های زیبا

، چه زیباست در مسیر زندگی ، زندگی کردن ،

تنها تو را با آن به یاد می آورم .

زمان ، طولانی می شود برای کسانی که غصه دارند ،

کوتاه می شود برای کسانی که شاد هستند ،

دیر می گذرد برای کسانی که منتظر هستند ،

زود می گذرد برای کسانی که عجله دارند ،

اما ابدی می شود برای کسانی که عاشق هستند !


      خوابیدی بدون لالایی و قصه
      بگیر آسوده بخواب ، بی درد و غصه
      دیگه کابوس زمستون نمی بینی ؛ توی خواب گلهای حسرت نمی چینی
      دیگه خورشید چهرت رونمیسوزونه ، جای سیلی های باد روش نمی مونه
      دیگه بیدار نمی شی با نگرونی یا با تردید که بری یا که بمونی
      رفتی و آدمکها رو جا گذاشتی ... قانون جنگل و زیر پا گذاشتی
      اینجا قهرن سینه ها با مهربونی ؛ تو تو جنگل نمی تونستی بمونی
      خوابیدی بدون لالایی و قصه
      بگیر آسوده بخواب ، بی درد و غصه
      دلتو بردی با خود به جای دیگه
      اونجا که خدا برات لالایی می گه
            می دونم می بینمت یروز دوباره .... توی دنیایی که آدمک نداره....


در فصل تگرگ عاشقت میمانم
با ریزش برگ عاشقت میمانم
هر چند تبر به ریشه ام میکوبی
تا لحظه مرگ عاشقت میمانم

تعداد صفحات : 81